برو تا نشنوی گفتار دلگیر /
ز تلخی چون کَبَست، از ژَخَم چون تیر
(اسعد گرگانی)

Sunday, September 11, 2011

سرو سهی


با اعلام انزجار از اقدامی سیاسی، تقدیم به تمام کشته شدگان حادثه 11 سپتامبر در امریکا

Disgusting a political manner, I dedicate this poem to all casualties of 11 Sep of US:


این یکی از قطعات قدیمیه خودمه که خیلی دوسش دارم، فکر می کنم مربوط میشه به تابستان 89:


پرش عقربه از مانع زندگی،
خروش احساس در شور دلدادگی،
آسمان قلمبه ی نگاه یک رازقی،
من تو را ديدم در زلال شبنم صبحگاهی؛

من تو را در آواز يک دو قنارى،
در آب روان زندگی،
در سختى سنگ
که محکم فشرده قلب،
ميشمارد بوسه هاى موج هاى سخت آوارگى؛

من تو را حس کردم در همسایگی؛در همسايگى باد باران آب انار،
خورشيد صدا فرياد ابرهاى بى آزار؛

من تو را در خود لبو يافتم، به شيرينى آن شبها،
که بر گارى مى فروخت عمو شعبو زمستانها؛

من کنار صفر دفتر معلم را،
يواشک دويى گذاشتم براى طعم
شيرين آبنبات خاله حوا،
و لذت آن شيطنت کودکيم را
در غمزه اى کودکانه تر،
باز چشيدم امروز آن طعم را؛

من با تو دیدم تپش قلب سنگ،
تنفس ماهى با شش با آهنگ؛
من با تو ديدم گربه را رحم آمد بر ماهى تنگ؛

من با تو اى اشک،اى آن، سرو سهى؛ديدم که پرستو شبها پرواز مى کرد؛

قويى غاز را برانداز مى کرد؛

من در دنياى تو ديدم قصابى شعر مى گفت؛
چکاوکى در وصف اشک من سوره الحِشْر مى گفت؛

و شايد روزى بنويسند که منى تکه اى روح،
چگونه زانو زدم در برابر کوه شکوه !

2 comments:

  1. شیطون یه کم تغییرش دادی ها !!!

    ReplyDelete
  2. نه، چه تغییری
    من و خود سانسوری؟ استغفر الله اَووووو

    ReplyDelete

در فیس بوک منتشر کنید